۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

گوله برف

یه گوله برفم/که توی دستات/ دارم آب می شم/ دارم ذوب می شم/ هی کوچیک می شم

حالا یه قطره م/ که روی زخمات/ آروم ندارم/ معنا ندارم/ خیلی می ترسم

از همون اول/ اون دست زخمت/ اون گوله برفو/ اگه نمی خواست/ چرا برش داشت؟

دست تو گرمه/ این گرمی اما/ اون گوله برفو/ تو داوری کن/ چه روزی انداخت؟

سینه ی اول تو را نگاه من

اول معامله پایاپای انسان نگاه بود
شاید آنروزها تنها راه تولد مثل
شاید آنروزها تنها کاری که انسان می توانست

بوسه اول را نگاه دید
قتل اول را تنها نگاه تاب شهادت آورد

لب اول مرا نگاه تو کشف کرد
سینه اول تو را نگاه من
اشک اول مرا نگاه تو یافت
لبخند اول تو را نگاه من

غرور تو، ترس من از
چشمه اول شروع شد.