انگار همین دو سال پیش بود
پنج شنبه ی آخر
که درختی داشت توت خیرات می کرد
و در حیاتش یک چشمه بود
که ذهن تو با شاخه ای در دست
دل آن آبها را می شکست
انگار من در خیال تو پرواز می کرده بود است
بدان سان که خوابی که آشفته بود، هست!
انگار همین دو سال پیش بود
پنج شنبه ای دیگر نیامده بود
که من با تو روی ساحل دریا نشست
آسمان نمی دانست آزادیم
انگار من به عمق عشق می خواهد توان پیوست
بدان سان که خوابی که آشفته بود، هست!
انگار همین دو سال پیش بود
پنج شنبه ای نبود
که دستهای ناب تو را گرفتم در دست
پنجه پنجه ام گل داد
انگار من از گذشته های خود می توانست خواهد گسست
بدان سان که رازی که ناگفته بود، هست!
پنج شنبه ی آخر
که درختی داشت توت خیرات می کرد
و در حیاتش یک چشمه بود
که ذهن تو با شاخه ای در دست
دل آن آبها را می شکست
انگار من در خیال تو پرواز می کرده بود است
بدان سان که خوابی که آشفته بود، هست!
انگار همین دو سال پیش بود
پنج شنبه ای دیگر نیامده بود
که من با تو روی ساحل دریا نشست
آسمان نمی دانست آزادیم
انگار من به عمق عشق می خواهد توان پیوست
بدان سان که خوابی که آشفته بود، هست!
انگار همین دو سال پیش بود
پنج شنبه ای نبود
که دستهای ناب تو را گرفتم در دست
پنجه پنجه ام گل داد
انگار من از گذشته های خود می توانست خواهد گسست
بدان سان که رازی که ناگفته بود، هست!
سالگرد همراهی ام با مریم
سلام گل پسر ! باز هم تولدت مبارک. جواب که تو کارت نیست!!!! یادش بخیر اون روزی که به صادق لو ت دادم!!!!!!!!!!!!!
پاسخحذفوقت کردی بجواب
hamedhayati@live.com
مباركه انشالله! هم تولدت، هم همراهيات با مريم. اين حامد حياتي هم هرجا مي رسه آدرس ايميلشو مي نويسه!اه... البته جالبه! تو بلاگ من كه اسمشم نمينويسه! با توكل بايد بفهمم!
پاسخحذفسلام! منم تو فیس بوک یام تبریک دادم جواب ندادی!!
پاسخحذفشعرت عالی بود. تبریک میگم